تبیان، دستیار زندگی

خدمت زیر آتش گلوله

گوشه گوشه هشت سال دفاع مقدس پر است از خاطرات تلخ و شیرین که هر بار می توان صفحه ای از آن را ورق زد و درسی به یادگار نگه داشت. این بار پای صحبتحمدرضا جهانی از رزمندگان دوران جنگ تحمیلی نشستیم و خاطرات او را شنیدیم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
جهانی

محمدرضا جهانی متولد شهر تهران است و در منطقه کردستان خدمت کرده.بعد از اتمام دوران سربازی و گذران دوره نقاهت مجروحیت مشغول به کار می شود و پس از آن ازدواج می کند. می گوید:« ۳۶ سال از عمر زندگی مشترکمان می‌گذرد در طی این سال‌ها همسر بنده نه‌تنها به‌عنوان یک همسر بلکه به‌عنوان یک حامی و دوست بسیار خوب و با وفا در کنار بنده بوده و مرا حمایت می‌کند. حاصل این ازدواج دو فرزند پسر ۳۰ ساله و ۲۶ ساله است.  »

از نحوه ورودتان به منطقه کردستان و درگیری با کومله بگویید.

 بنده برای انجام خدمت سربازی به منطقه کردستان اعزام شدم. جنگ کردستان پیش‌زمینه جنگ تحمیلی بود. دشمن می‌خواست از آستین کردستان به ایران ضربه بزند. این درگیری‌ها همواره در منطقه کردستان وجود داشت که متأسفانه باعث زخمی و کشته شدن بسیاری از مردم شد. در آن سال‌ها جنگ میان ایران و عراق هنوز آغاز نشده بود. من نیز طی این درگیری‌ها دچار عارضه شیمیایی شدم. زخم‌هایی بر روی پوست بدنم ایجاد شد که بعدها باعث بروز مشکلات عدیده‌ای در من شد. خلاصه ۲ سال خدمت سربازی بنده در کردستان سپری شد که با تمام شدن ، به تهران بازگشتم.

در دوران خدمت سربازی مجروح شدید؟

در دوران خدمت سربازی بر روی ماشین‌های سنگین کار می‌کردم. در پی درگیری با نیروهای کومله ماشینم خراب شد و باید آن را بوکسل می‌کردیم. در این گیرودار هم مرتباً از سوی نیروهای کومله موردحمله قرار می‌گرفتیم. در هنگام بکسل کردن ماشین زنجیر پاره شد و به کمرم اصابت کرد.

۲۴ ساعت بی‌هوش بودم که من را به بیمارستان مهاباد اعزام کردند. فردای آن روز به هوش آمدم از درد شدید به خود می‌پیچیدم که من را با بالگرد به پادگان ارومیه اعزام کردند. حدود دو هفته در آنجا تحت درمان بودم که بعد طی تماس با خانواده من را به تهران انتقال دادند.

بنده چون به لحاظ فیزیکی قوی بودم توانستم در این حادثه جان سالم به دربرم. چند صباحی در منزل استراحت کردم؛ باوجود گذشت سالیان متمادی اما همچنان این درد کمر و پا با من همراه است. هرچقدر که سنم بالاتر می‌رود درد بیشتری را احساس می‌کنم. از طرفی زخم‌های وارد شده بر بدنم هم تاکنون مداوا نشده و هرازگاهی اذیتم می‌کند. این زخم‌ها به‌قدری حاد است که وقتی برای خون دادن به بیمارستان مراجعه کردم به من گفتند که شما خونتان آلوده است و نمی‌توانید خون بدهید. به هر جهت تقدیر و سرنوشت این‌گونه برایم رقم خورد. شکایتی نیست و راضی به رضای پروردگار هستم.

غیر از حضور در کردستان در جبهه‌های دیگر حضور داشتید؟

بله به‌طور کامل در طول مدت جنگ در جبهه حضور داشتم.

در چه سالی و چگونه به جبهه اعزام شدید؟

در شهریور سال ۱۳۵۹ جنگ میان ایران و عراق رسماً آغاز شد بنده به‌طور داوطلبانه وارد جبهه شدم. در آن سال‌ها متأهل بودم اما هیچ‌گاه از سوی خانواده ممانعتی برای رفتنم به جبهه وجود نداشت. همسرم بسیار با من همراه بود باوجود سختی‌هایی که وجود داشت اما همیشه مرا ترغیب به رفتن می‌کرد.

کمی از فعالیت اصلی تان در جبهه می گویید؟ مشغول چه کارهایی بودید؟

به خاطر داشتن تخصص لازم درزمینه فنی و همچنین راندن ماشین‌های سنگین به‌عنوان نیروی تدارکات انتخاب‌شده و برای رزمنده‌ها آذوقه و مواد غذایی حمل می‌کردم.

درباره شرح وظیفه تدارکات جبهه بیشتر توضیح می دهید؟ مشخصا چه مسولیت هایی بر عهده شما بود؟

تدارکات نام واحدی از قسمت‌های لشگر است. در جبهه کار این واحد پشتیبانی یگان‌های لشگر بود، از بند پوتین گرفته تا مهمات جنگی را به دست رزمندگان می‌رساند. البته من در قسمت توزیع آذوقه مثل لباس، آب و مواد غذایی فعالیت می‌کردم. برپا کردن امکاناتی مانند بیمارستان یا چادر مهمات، آشپزخانه و ... در یک بیابان و تأمین نیازهای رزمندگان از کارهای سخت نیروهای تدارکات بود.

چگونه این امکانات را به دست رزمندگان می‌رساندید؟

اینکه چطور تدارکات را می‌رساندیم بستگی به عملیات داشت یا اینکه پشت خط باشیم یا باید به خط مقدم برسد. ما با توجه به امکاناتی که داشتیم سعی می‌کردیم با برنامه‌ریزی همه را به سطح یکسان به دست رزمنده‌ها چه در خط و چه جاهای مختلف پخش‌کنیم. با همه سختی و دشواری، عشق و ایمانی که در رزمنده‌ها بود باعث می‌شد امکانات را تا جایی که مقدور است به بچه‌ها برسانیم و خوب هم عمل می‌کردیم. همه تلاش می‌کردند تا امکانات به نحو احسن به دست دیگر رزمنده‌ها برسد تا به‌خوبی از کشور دفاع کنند.

تلاش رزمندگان این بود که آینده‌ای توأم با آرامش برای نسل بعدی فراهم کنند به همین دلیل از زیباترین نعمت زندگی خود یعنی جوانی، زندگی و سلامتی گذشتند و به میدان‌های جنگ آمدند.


تهیه غذای گرم یکی از کارها و نیازهای تدارکات بود که باید تأمین می‌شد. معمولاً آشپزخانه‌ای نزدیک منطقه تا فاصله چند کیلومتری ایجاد می‌شد آنجا نیروها غذا را می‌پختند و ما به‌صورت بسته‌بندی سعی می‌کردیم با ماشین غذاها را انتقال بدهیم و در اختیار بچه‌ها بگذاریم. رساندن مهمات به خط مقدم در دفاع‌مقدس بسیار سخت بود، رزمندگانی که در خط مستقر بودند برای خودشان مکانی را درست می‌کردند اما رزمندگان تدارکات مدام در حال حرکت بودند و در خط مقدم شهید می‌شدند. گاهی هم باید به رزمندگان اطلاعات و عملیات تدارکات می‌رساندیم و هنگامی‌که افراد واحد اطلاعات و عملیات از مأموریتشان برمی‌گشتند غذا و امکانات لازم را به دستشان می‌رساندیم.

حالا که سال ها از جنگ گذشته چه تصویری از دوران در ذهن تان باقی مانده است؟

از نزدیک شاهد فداکاری و ازخودگذشتگی جوانان این مرزوبوم بودم و به حال تک‌تک آنان غبطه می‌خوردم. واقعاً فضای معنوی خاصی بر جبهه حاکم بود. رزمنده‌ها از جان و مال خود گذشته بودند و قدم در مسیری گذاشته که امکان بازگشت برایشان وجود نداشت؛ بسیار شاد و خوشحال بودند از اینکه در این فضا قرارگرفته و توانسته بودند یک ارتباط نزدیک و صمیمی با خالق خود داشته باشند.

در چه عملیات‌هایی حضور داشتید؟

تقریباً تمام مدت جنگ را در جبهه بودم و به‌عنوان نیروی تدارکات فعالیت می‌کردم. در عملیاتی حضور جدی و پررنگ نداشتم.

واکنش خانواده نسبت به رفتن شما به جبهه چگونه بود؟

همان‌طور که قبلاً عرض کردم همسر بنده به‌هیچ‌عنوان مانع رفتن من به جبهه نشد. باوجود سختی‌های زیادی که در زندگی‌مان وجود داشت همیشه یارو یاور من در زندگی بود.پدر و مادرم بسیار انسان‌های معتقدی بودند به همین دلیل آن‌ها هم همیشه از رفتن من به جبهه استقبال می‌کردند.

آقای جهانی! در آن روزها چه حس و حالی وجود داشت که برخی رزمندگان می‌گویند دیگر شبیه حال و هوای جبهه در دنیای کنونی یافت نمی‌شود؟

واقعاً درست گفته‌اند دیگر شبیه حال و هوای آن روزهای جنگ و جبهه در ایران تکرار نخواهد شد. صحبت کردن درباره جنگ و رشادت‌ها و ازخودگذشتگی‌های رزمندگان برای کسانی که در آن روزها حضور نداشته قدری سخت است چرا درک این‌همه فداکاری و ایثار در این دنیای وانفسای کنونی سخت و سهمگین است.رزمندگان در آن روزها به دنبال چیزی فراتر از دنیای کنونی بودند. حس عاشقانه و معنوی بر فضای جبهه حاکم بود که قابل توصیف نیست. بنده ممکن است در عملیاتی حضور نداشتم اما شاهد بودم که بسیاری از دوستانم چگونه جلوی چشمان مان پرپر می‌شدند و شاید برای همین است که برخی مسائل کنونی را نمی‌توان قبول و باور کرد.

رساندن مهمات به خط مقدم در دفاع‌مقدس بسیار سخت بود، رزمندگانی که در خط مستقر بودند برای خودشان مکانی را درست می‌کردند اما رزمندگان تدارکات مدام در حال حرکت بودند و در خط مقدم شهید می‌شدند.

اگر رشادت‌ها و فداکاری‌های آنان نبود الآن وضعیت مملکت بسیار آشفته می‌شد؛ اما متأسفانه حق شهدای ما آن‌گونه که بایدوشاید ادا نشد. این‌یک حقیقتی است که دولتمردان و مسئولین ما باید آن را بدانند. درد بزرگ این است که بسیاری از مسئولین ما به وقایع و اتفاقات جنگ کاملاً واقف هستند چون بسیاری از آن‌ها هم در آن صحنه‌ها حضور داشتند اما چرا الآن رسیدگی‌ها به حد پایین خود رسیده جای بسی تأسف است. اینکه گاهی دیده می‌شود یک خانواده شهید در بدترین شکل ممکن روزگار می‌گذراند واقعاً دردآور است. یک نمونه بارز آن دوست و هم‌رزم صمیم خودم شهید بزرگوار «کریم فرجی» است. ایشان دلاوری‌های زیادی را در جبهه از خود به نمایش گذاشتند اما متأسفانه خانواده این شهید بزرگوار هم‌اکنون در شرایط بدی روزگار می‌گذارند.

تفاوت جوانان دفاع‌مقدس با جوانان امروز در چه می‌بینید؟

واقعاً رزمندگان ما با جان‌ودل به عرصه نبرد می‌آمدند. برخی از آن‌ها فرزند و زندگی داشتند که همه را رها کرده و برای دفاع از جان و ناموس خود به جبهه رفتند. آن روزها تمام سعی و تلاش رزمندگان این بود که آینده‌ای توأم با آرامش برای نسل بعدی فراهم کنند به همین دلیل از زیباترین نعمت زندگی خود یعنی جوانی، زندگی و سلامتی گذشتند و به میدان‌های جنگ آمدند. به همین دلیل است که امروزه برای برخی از رزمندگان ما زندگی کردن در این فضای کنونی سخت و سهمگین است گویی همیشه در آرزوی حال و هوای جبهه هستند.  

پس از جنگ شما به چه‌کاری مشغول شدید؟

زمانی که جنگ تمام شد چند سالی را در آموزش‌وپرورش مشغول به تدریس در مقطع راهنمایی بودم. برای بچه‌ها کارگاه زده و کارهای فنی آموزش می‌دادم. بعد از حدود چند سال فعالیت در آموزش‌وپرورش ترجیح دادم شغل آزاد داشته باشم. هم‌اکنون به‌عنوان راننده تاکسی مشغول فعالیت هستم. همیشه خدا را شکر می‌کنم که زندگی راحت و توأم با آرامشی را برای فرزندان و همسرم فراهم کرده‌ام.